وبلاگ rezaduty

وبلاگ rezaduty

خوش آمدید

هرگز دل من ز علم محروم نشد

کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز

معلومم شد که هیچ معلوم نشد

(حکیم خیام)

آخرین نظرات
  • ۷ آبان ۹۸، ۲۳:۰۸ - بلفاروپلاستی
    عالی

عشق

همه اون روزا که بی تو گذشت کنار تو بودم  واسه رفتن تو یک روزی گرفت تمام وجودم

 

عشق

از روی تو دل کندنم آموخت زمانه  این دیده از آن روست که خونابه فشان است

روز برفی

شبا بیدار و صبح ها خیره به عکست ....

عشق

من امیدم را در یاس یافتم

مهتاب ام را در شب

عشقم را در سال بد یافتم

و هنگامی که داشتم خاکستر می شدم

گر گرفتم

عشق

دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم

سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم

نیست در کس کرم و وقت طرب می‌گذرد

چاره آن است که سجاده به می بفروشیم